چشمهایش

نوشته های گاه و بیگاه من در گذر از زندگی تازه ام

چشمهایش

نوشته های گاه و بیگاه من در گذر از زندگی تازه ام

اندر احوالات اخلاقیات

لنیچ عزیزم:

باز هم سلام. امروز دیگه راستی راستی نمی دونم کجایی و دلم یک عالم برایت تنگ شده ولی سعی می کنم به روی خودم نیارم. به خاطر ح.ر.م.ن عزیز است بیشتر. قوم و خویشت نامرادی کرد با ما و نیامد پیش مان! فکرش را بکن! ح.ر.م.ن عزیز خیلی خیلی ناراحت و غمگین است. آن قدر که دیروز منشی شان صدایش کرده و پرسیده آقای ح.ر.م.ن عزیز ، چرا امروز این قدر بد اخلاق هستید؟ فکرش را بکن! س.ف -همان که قد بلندی دارد و به ضربه مشت اش می نازد همیشه - گفته پسرش را برده اند سربازی ناراحت است.نمی دانم خانم منشی باور کرده یا نه - هرچند خیلی خنگ تشریف دارد اگر باور کرده باشد، آخر مگر به ح.ر.م.ن عزیز می آید که پسر داشته باشد؟! آن هم از نوع سربازش - ولی منظورم این است که خیلی خیلی ناراحت است این پسر جانمان. مخصوصا حالا که تو رفتی و دوست ات نیامد.راستی چرا مردم نامرادی می کنند و زیر قول شان می زنند؟

دیشب خیلی جایت خالی بود که ببینی ح.ر.م.ن عزیز و آقای همسایه پایینی چطور به ۱۱۰ التماس می کردند که شما را به خدا بیایید ما را از دست این خانمهای شریف و آقایانی که به طبقه اول ساختمان ما دعوتشان کردند و در این سیاه زمستان مدل روز اول ورودشان به این دنیا پشت پنجره رفت آمد می کنند نجات بدهید تو که می دانی دفعه اول شان نبود ولی حداقل دفعات قبل اینطور پشت پنجره نمی آمدند و مدل کنار ساحلی در راه پله ها ظاهر نمی شدند و وقتی هم آخر کار به مردک ۵۰-۶۰ ساله می گفتند این چه وضعیه که ما شما را دیدیم نمی گفتند دیدید که دیدید- و شاید در دلشان خیلی دلتان بخواهد.

روزگار بدی است و سر رفتن تو دلمان تنگ. فکر می کنی کلاه سرمان رفته؟ ما که این طوری فکر می کنیم، خدا می داند.

بد روزگاری شده

نظرات 2 + ارسال نظر
بدون امضا پنج‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:06 ق.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

ماشین نو مبارک !

بدون امضا چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:19 ب.ظ

چشم . آدرس دیگه نیست .ببخشید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد