خدا انتقام سختی ازمان گرفت سرِ سیب؛ خیلی سخت. پرتمان کرد اینجا، به سیارهی انتخابها. دستمان را بست با زنجیر ابدیِ برگزیدن و مردد بودن: چهکنم؟ چهکنم؟ چه کنم؟ در چکاچکِ حلقههای به هم متصلِ انتخاب و اشتباه و تقدیر. که بر من و تو در اختیار نگشادهست. کاش نگشاده بود واقعن. یا دست کم شمارهی ساقیات را به ما هم میدادی جناب حافظ.