چشمهایش

نوشته های گاه و بیگاه من در گذر از زندگی تازه ام

چشمهایش

نوشته های گاه و بیگاه من در گذر از زندگی تازه ام

وقت رفتن

نشسته ام اینجا پشت میزم. نشسته ام بدون هیچ حضوری، خواب آلود و پراکنده . صدای دخترها دارد می آید که بی وقفه حرف می زنند. دارم فکر می کنم که چطور می توان لحظات را کش داد تا برسند به 150 دقیقه و بروم.
فقط رفتن...