چشمهایش

نوشته های گاه و بیگاه من در گذر از زندگی تازه ام

چشمهایش

نوشته های گاه و بیگاه من در گذر از زندگی تازه ام

همه چیز ته مایه ای از تلخی دارد

حالا همه برایم دعای خیر می کنند. دعا می کنند تا همان طور که خودت رفتی مهرت هم از دل من برود و من دلم می گیرد. خیلی بیشتر از آنکه فکرش را بکنی، دلم می گیرد از دوست نداشتن ات و فراموش کردن ات ... حتی بیشتر از نبودن ات.


من آرامم. خیلی بیشتر از آن که فکر کنی. مگر نمی بینی هر روز سرکار می روم و با دیگران چند کلامی صحبت می کنم و در این چند روز اخیر حتی خندیده ام!


یادت هست؟ گفتی بدون تو می میرم و من جوری نگاه ات کردم که ... و تو ادامه دادی شاید نمیرم ولی بدون تو خوش نمی گذرد.می بینی؟ من بدون تو هنوز زنده ام اما خوش نمی گذرد.

نظرات 1 + ارسال نظر
ماهی خانوم پنج‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:30 ب.ظ http://mahinameh.blogsky.com

سلام بانوی غمگین
از دردهایت غصه خوردم
و امیدوارم که شاد شوی
همین..!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد